رسانه تحلیلی-تصویری بهمن، گروه سیاست: جریانات سیاسی از مهمترین موضوعات عرصهی سیاست محسوب میشوند. بهمن در گفتوگو با دکتر محمد علی رامین به بررسی جریانات و گروههای فعال سیاسی در ایران پرداخته است.
بهمن: آیا شما قائل به افول دو جریان «اصلاحات» و «اصولگرایی» هستید؟ با توجه به نارضایتیهای اجتماعی موجود در جامعه ، این دو جریان چه راهحلهایی برای تطبیق خود با شرایط فعلی دارند؟
رامین: واقعیت این است که شرایط سیاسی امروز جامعه از جمله نارضایتیهای قشرهای مختلف ناشی از عملکرد سیاسیونی است که در این چهار دهه حاکم بودند، چه اصولگرا و چه اصلاح طلب. اصولگراها کمتر در مدیریت سیاسی کشور حضور داشتند و بیشتر در حاشیه بودند. اما جریان اصلاحات، تقریباً ۳دهه از دوران انقلاب اسلامی، بر مسند قدرت بود است. بنابراین عملکرد این گروههای سیاسی نتیجه این است که در جامعه می بینیم. خود گروه های سیاسی در وهله اول موظف هستند عملکرد خود را در کمال متانت، صداقت و شجاعت بازبینی و بررسی کنند. این جریانات باید بپذیرند اگر نارضایتیهایی، کمبودهایی، نواقصی و اشکالاتی در کارکرد دستگاه های حکومت است از آسمان نیامده است، از کشور دیگری وارد نشده و حاصل عملکرد همین دوستان است. لذا اولویت عقلانی که باید بر گروه های سیاسی ما حاکم باشد این است که خود را اصلاح کنند. چه اصلاح طلب و چه اصولگرا نواقص خود را برطرف کنند، چون در مسیر تکاملی هستیم و تا همین ۴۰ سال زحمات زیادی کشیده شده، خدمات زیادی ارائه شده اما یکجاهایی نقص داشتیم و باید این نقص ها را فکر کنیم و برطرف کنیم.
بهمن: آیا جریان نواصولگرایی می تواند ضعفهای جریان اصولگرایی را پوشش دهد ؟
رامین: ما دنبال عنوان نیستیم، ما دنبال محتوا هستیم. اگر همین افرادی که تاکنون بعنوان اصولگرا بودند، اگر بعد از اینها افرادی بیایند کارآمدتر، آگاه تر، مسئولیت پذیرتر، با آگاهی بیشتر و توانائی بالاتر، بتوانند نواقص را برطرف کنند و کارویژه های ساختار را تقویت کنند عنوان مهم نیست، نواصولگرایی باشد یا نواصلاح طلبی باشد. مهم این است که با تغییر اسم آیا توانائی، استعداد، همت، برنامه و غیره اصلاح میشود یا خیر؟ اگر قرار باشد اسم را عوض کنیم ولی با همان برنامه و کم تدبیری جلو برویم مشکل حل نمیشود. مشکل اسامی نیستید بلکه مشکل اراده آدم ها، همت و برنامه ریزی و توانمندی هایی است که باید ارائه دهند. به هر حال باید در یک فرایند آزمون و خطا خود را ارزیابی کنیم. لازم است سبک و سنگین کنیم، عملکردهای خوب را تقویت کنیم، جاهایی که کار مثبت کردیم و رضایت مردم جلب شده را تقویت کنیم. باید از فرافکنی پرهیز کرد. فرافکنی بدترین نوع توجیه است و افراد را از سیر تکاملی باز میدارد.
عملکردی داشتیم و این عملکرد بخشی درست و بخشی غلط است. بخش درست را تقویت و بخش غلط را اصلاح کنیم. ولیکن می گفتیم اگر من عملکرد بدی دارم تقصیر شماست. اینطور درست نیست. این که مردم را سرکار بگذاریم و بگوییم ما بی تقصیر هستیم، کار درست نمیشود. اگر آنها تقصیر داشتند کجا تقصیر داشتند، اشکالات را باید دید و اصلاح کرد. اگر درست عمل کردیم کجا درست عمل کردیم؟ در سابقهما اشتباه و غلط وجود ندارد؟ به نظرم اگر ابتدا با خود صادق باشیم و خود را بعنوان مسلمان در محضر خدا ببینیم و سیاست را عین دیانت ببینیم و عملکرد خود را میراث خود برای آخرت ببینیم آن وقت روش ما عوض میشود. آن زمان ما درست فکر می کنیم، درست حرف می زنیم و درست عمل می کنیم و مردم هم می فهمند. مردم چیزی جز ما نیستند و ما چیزی جز مردم نیستیم. خوبی ساختار حکومت ما این است که ما از مردم هستیم و مردم هم از ما هستند و اگر تقلب و تخلفی در کار ما پیدا شود، مردم ما را بیشتر می شناسند. مردم زود تشخیص می دهند.
بنابراین باید هر کسی به خود برسد و هر کسی مراقب کار خود باشد. عنوانها می تواند تغییر یابد و می تواند تغییر نکند، اگر من مدعی انقلابی گری هستم و مدعی اصولگرایی هستم واقعاً انقلابی و اصولگرا باشم یعنی بر اساس اصولی که ادعای آن را مطرح می کنم، عمل کنم. اگر اصلاح طلب یا اصلاح گر هستم چه چیزی را میخواهم اصلاح کنم؟ فقط می خواهم با یک عنوان مردم را فریب دهم؟
بهمن: اصولگرایی و اصلاح طلبی چارت مشخصی ندارد. مثل دکانی شده است که دم انتخابات باز می شود و بعد کرکره آن پائین کشیده می شود.
رامین: اینجا یک اشکال ساختاری در اجرای انتخابات داریم، یعنی اجرای انتخابات ما اشکال دارد. مثلا یک نفر می خواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود. از چه زمانی به فکر کاندیداتوری می افتد؟ یک ماه قبل؟ ۶ ماه قبل یا یک سال قبل؟ اگر فردی می خواهد رئیس جمهور شود باید از ۶-۵ سال قبل برنامهریزی کند و تیمها را بچیند و خود را آماده کند. آیا این چند سال که این شخص باید خود را آماده کند نباید مردم بدانند؟ نباید مردم با او آشنا باشند؟ نباید دستگاه ها و شورای نگهبان اطلاع داشته باشند که فلان فرد میخواهد کاندیدای ریاست جمهوری برای سه سال بعد شود؟ مردم هم باید در جریان باشند. مردم سه سال فرصت داشته باشند و یا حداقل یک سال فرصت داشته باشند کاندیدا را ارزیابی کنند. همینطور با ۴ شعار دم انتخابات و یکی دو هفته تبلیغات حجیم و پرسروصدا مردم را درگیر احساسات نکنیم و اجازه دهیم مردم عاقلانه فکر کنند و عاقلانه تصمیم بگیرند. فرصت شناخت را داشته باشند.
شورای نگهبان میخواهد من را بعنوان کاندید ریاست جمهوری ارزیابی کند، آیا شایستگی دارم؟ شایستگی به اسم و رسم من نیست، به عملکرد و برنامههای من است. من بعنوان داوطلب ریاست جمهوری باید 3-2 سال قبل برنامه های خود را ارائه دهم، باید حساب و کتابی در کار باشد. صرف اینکه کسی بیاید و دم انتخابات بگوید من هستم، تا دیروز نمیخواستم بیایم و از امروز می خواهم باشم، اینطور درست نیست. یعنی وقتی اینطور عمل می کنیم افراد ما نا آماده و بدون آمادگی وارد فضا می شوند و فقط می خواهند تنورانتخابات را گرم کنند و مردم را احساساتی کنند. به نظرم این کافی نیست. یکبار هم عملکرد رااصلاح شده دنبال کنیم. به نظرم داوطلبین ریاست جمهوری حداقل از یک سال قلب اعلام آمادگی کنند و یک سال نخبگان و عامه مردم بتوانند اینها را رصد کنند و ادعاهای آنها را به ثبوت برسانند.
بهمن: فیلتر شورای نگهبان کجا باید باشد؟
رامین: فیلتر شورای نگهبان باید از همان زمان باشد. از یک سال قبل اقدام کنند. این افراد داوطلب هستند و بعد از ۶ ماه شورای نگهبان بنا به دلایل قانونی می گویند آمادگی و برنامه کافی ندارید و نیروی انسانی لازم برای تشکیل یک دولت را ندارید، شما نمی توانید کاندید شوید. نه اینکه محرمانه یکی تائید یا رد شود. درست نیست فردی که عضو مجلس شورای اسلامی است، برای کاندیدا شدن ریاست جمهوری استعفا دهد. از ۶ ماه قبل باید اعلام کند. من ۶ ماه قبل باید از مسئولیت خود استعفا دهم و باید دوره ببینم و کلاس بروم و باید قانون اساسی را بشناسم، تفاسیر قانون اساسی را بخوانم، باید با دستورالعملهای بالادستی و اسناد بالادستی آشنا شوم.
بنده که بخواهم داوطلب نمایندگی شورای اسلامی باشم باید از این ۴۰-۵۰ هزار قانون مصوب، چه مربوط به دولت و چه مجلس و چه مجمع تشخیص مصلحت و چه شورای انقلاب فرهنگی باشد، آشنا باشم. این قوانین چقدر تلاقی دارند، چقدر موازی کاری شده، چقدر قانون تلنبار شده داریم که زائد و مزاحم و بدون خاصیت و بعضاً متناقض است. یک داوطلب مجلس شورای اسلامی باید از ۶ ماه قبل این دورهها را بگذارند. شورای نگهبان باید از آن فرد آزمونی بگیرد که فهم او از اسناد بالادستی و قوانین مشخص شود. برای اصلاح قوانین درهم ریخته و درهم تنیده راهکارها چیست؟ در بحث اقتصادی، در بحث روابط خارجی، کارویژه های اداری، ساختارهای بروکراتیکی که داریم راهکار چیست؟ اگر کسی از هر جای کشور داوطلب شود می خواهد برای محل خود نمایندگی کند یا نماینده کشوراست یا نماینده نظام است و در خدمت اداره امور جامعه است؟ باید قوانین جامع الاطراف تصویب کنید، باید در اجرای قوانین کل کشور را در نظر بگیرید، باید بر مدیریت کشور اشراف داشته باشید. اگر دوره نگذارنند و اگر با آمادگی به مجلس نروند وضعیت همین است. یعنی به آنجا می روند و گیر میکنند، طرف یکباره دچار واهمه و وحشت می شود، این میزان مشکلات وجود دارد، چه در دولت و چه در مجلس برود. اینکه چقدر با مسئولیتی که بر عهده دارد آشنایی دارد، مهم است. یکباره وزیر، معاون وزیر، مدیر کل و استاندار می شود ولی هیچ چیزی را نمی شناسد.
کسی که داوطلب ریاست جمهوری می شود باید تیم داشته باشد. اگر ۲۰ وزیر دارد ۱۰۰ معاون وزیر و ۴۰۰ مدیر کل داشته باشد، باید ۳۰ استاندار داشته باشد. باید این نیروها را داشته باشد و بعد ادعای ریاست جمهوری کند. اگر اینها را تدارک ندیده باشد هم به خود و هم به جایگاه ریاست جمهوری و هم به مردم ظلم میکند! نظام ما یک ویژگی ممتاز دارد، هیچ کارگزاری از حکومت نیست که دانش آموخته حوزههای علمیه یا دانشگاه های کشور نباشد. بنابراین نظام باید از حوزههای علمیه و از دانشگاهها این توقع را داشته باشد که آن کسی که فارغ التحصیل میشود، توانمندی مدیریت در هر بخشی را داشته باشد. از بین کسانی که مدرک میگیرند باید افرادی آماده برای اداره امور شوند. در همه سطوح منظور است. چون همه کارگزاران حکومت بدون استثناء، دانشآموخته دانشگاه های کشور یا حوزه های علمیه کشور هستند. این ساختار یک نظام نخبگی است. این نخبگان باید کجا تربیت و آموزش دیده شوند؟ در دانشگاه ها! هر رشتهای که بنده تحصیل کردم، می خواهم داوطلب نمایندگی مجلس شورای اسلامی شوم، باید از طریق دانشگاهها دوره هایی بگذرانم که با نظارت شورای نگهبان و همکاری وزارت کشور باشد. آن دورههای ۶ ماهه که عنوان کردم باید در این مجموعه باشد و از آنجا باید فارغ التحصیل شوند. اگر این مسئولیت را هم دستگاههای ذیربط، هم دانشگاه ها و حوزه ها با هم برعهده بگیرند کار درست میشود. ممکن است مصوبه مجمع تشخیص باشد یا دستورالعمل شورای نگهبان باشد یا مصوبه مجلس باشد، ولی باید این آموزش و سطح توانمندی و کارآمدی هر فردی برای هر حوزه مشخص شود.
اگر طبق ساختار خود می خواهیم نظام نخبگانی باشیم، باید اینطورعمل کنیم وگرنه بی حساب و کتاب عمل کنیم اتفاقاتی میافتد که الان می بینیم. در انتخابات شورای شهر اصلا نمیدانیم طرف کیست، فقط مهم این است که چقدر پول می دهند تا در لیست وارد شود. این میزان تبلیغات دارند و این مقدار باید پول پرداخت کنند تا وارد لیست شوند. اینطور وضعیت درست نمی شود. درباره نمایندگی مجلس شورای اسلامی هم همینطور است، مصاحبه می کنند و گزینش می کنند و در نهایت لیستی در می آید که ربطی به مراحل قبل ندارد. وارد مجلس می شوند و همهی آنها گیر میکنند. نه جواب خدا را دارند و نه جواب مردم را دارند و نه جواب نظام را دارند که این ساختار را اشغال کرده است. این صندلیها اعتبار دارد و ثمره خون شهدای کربلاست. این نظام با پرچم امام حسین(ع) قیام کرده است. این نظام برای ظهور امام زمان(ع) آمده است. این نظام مقدمه ساز ظهور امام زمان(ع) است. نمی توانید به عنوان مسلمان و خاصه به عنوان شیعه یک صندلی را اشغال کنید و آن را ضایع کنید. قیامت و حساب و کتابی هست.
بهمن: عملکرد روحانی در دو دوره ریاست جمهوری او نارضایتیهای زیادی را در جامعه ایجاد کرد. در عین حال جریان اصلاحات هم در سرکار آمدن روحانی تاثیر زیادی داشت. بسیاری از افراد این جریان هم در دولت روحانی حضور داشتند. بنابراین عملکرد روحانی به تخریب وجهه جریان اصلاحات انجامید. اصلاحات برای بازسازی چهرهی خود و برای بازشگت به قدرت چه برنامهای دارد؟
رامین: جریان اصلاحات از دست پروردههای آقای هاشمی هستند. در انتخابات مجلس پنجم و دولت هفتم واقعیت این است که آقای هاشمی بود که اینها را وارد عرصه کرد و تحت پوشش قرار داد. مثلا در انتخابات سال ۷۶ ظاهرا آقای ناطق نوری همپیمان آقای هاشمی بود و همه ادا و اطوارهای آقای ناطق نوری کپی برداری از آقای هاشمی بود. چون او فکر میکرد این راه درست است. آقای هاشمی یک آدمی را کمک کرد، البته با شگردهای خاص خود او، که مردم متوجه نشوند. آنها را آورد و بلافاصله بعد از انتخابات، روز سوم خرداد، آقای هاشمی که هنوز رئیس جمهور بود مصاحبه کرد و گفت کسی که رئیس جمهور شده، من رئیس مجمع تشخیص هستم و نفر دوم نظام هستم و رده بندی هم کرد. یعنی اول رهبری است و بعد من رئیس مجمع تشخیص هستم و بعد رئیس جمهور است. آقای خاتمی که انتخاب شده بود یک روز گفت نخیر، من نفر دوم مملکت هستم. اینجا آقای خاتمی بازی را بهم زد. یعنی حساب و کتابهایی که آقای هاشمی با خود کرده بود، چه بسا با اینها آقای خاتمی زیر میز زد و گفت من نفر دوم هستم، البته از شما هم استفاده می کنم. چنین تعابیری استفاده شد که اینجا دعواهای آقای هاشمی با جریان اصلاحات شروع شد.
آن چیزهایی که گفته شد و جنگ روانی که ایجاد شد و ضربات سنگین تبلیغاتی که آقای هاشمی خورد محصول کار خود او بود. هاشمی میخواست زرنگی کند. در حقیقت آقای خاتمی متوجه شد و حس کرد آقای هاشمی می خواهد آقای خاتمی را بیاورد در مقابل رهبری قرار دهد و خود هاشمی رهبر خاتمی در مقابل رهبر نظام شود. آقای خاتمی هم متوجه شد و گفت فرضا مجلس پنجم دست آقای هاشمی است ولی من اگر رئیس جمهور شوم نمی توانم تحت امر هاشمی در مقابل رهبری بایستم. در واقع ساختار بهم می ریزد. گفت من زیر پرچم آقای هاشمی نمیروم. از اینجا کل دعواهای آقای هاشمی و تیم اصلاحات شروع شد. آقای خاتمی در واقع خود را عقب کشید و اجازه نداد تحت امر آقای هاشمی مدیریت کشور را برعهده بگیرد و اینجا اختلافاتی پیش آمد. در هر حال این ااتفاقات سال 76 بود. هاشمی از سال 74 که حزب کارگزاران را درست کرد، بنا داشت رئیس جمهور مادام العمر شود. سه بار این حرکت مورد نفی امام خامنهای قرار گرفت و سه بار ایشان گفتند نباید این اتفاق بیفتد. آخرین بار امام خامنهای با صراحت عنوان کردند رئیس جمهور فعلی باید برود و فرد جدیدی بیاید. از اینجا آقای هاشمی ورق را برگرداند و گفت پس وقتی من نیستم نظام رئیس جمهور خود را انتخاب کرده است. یعنی هر کسی آمد رئیس جمهور منتخب نظام است و مردم پای صندوق نیایند.
با این شگرد نظام را به نوعی منفعل کرد یا به نوعی می خواست منفعل کند. هاشمی میخواست نظام را منفعل کند که رهبری جلوی این اقدام را گرفت. مقام معظم رهبری آقای کروبی را صدا زد و گفت فعال شوید و مجمع روحانیون مبارز را فعال کردند. جریانات مختلف به میدان آمدند و ابتدا طرح ورود آقای موسوی بود که آقای موسوی استنتاج کرد و به او گفته شد با شما مشکلی نداریم ولی افرادی که اطراف شما جمع میشوند ممکن است برای شما مشکل ساز شوند. او هم متوجه شد و انصراف داد و آقای خاتمی را آوردند. در هر حال آقای هاشمی وقتی این موضوع را دید که رهبری آمده جلوی انفعال نظام را گرفته، هم ناطق نوری است و هم خاتمی، ترفند وسوسه انگیز تقلب در انتخابات را مطرح کرد. از سال 76. چند بار هاشمی این مطلب را مطرح کرد که مبادا که نظام به گونه ای عمل کند که مردم به یک نفر رای دهند و نظام کس دیگری را رئیس جمهور کند. آخرین بار جمعه قبل از دوم خرداد بود. یعنی یک هفته قبل از انتخابات که در اینجا رهبری توبیخ کردند و فرمودند چه کسی میخواهد تقلب کند؟ شما که رئیس جمهور هستید و اشراف بر انتخابات دارید و چه کسی قرار است تقلب کند؟ مگر این کشور بی حساب و کتاب است؟ این بحث ها ادامه داشت.
در تمام انتخاباتها آقای هاشمی بحث تقلب را مطرح کرد. در سال ۸۸، فتنه هولناک صهیونیستی-امریکایی، در حقیقت شگرد طولانی مدت ۱۲ ساله آقای هاشمی بود که به بار نشست. کمیته صیانت از آرا و امثالهم درست شد و نظام می خواهد تقلب کند و اجازه ندهید تقلب کند و امثالهم! از جمله مشکلاتی که ما در طی این 30 سال اخیر داشتیم این بود که آقای هاشمی رفسنجانی تا آخرین روزهای عمر خود تلاش میکرد خود را در جایگاه رقیب رهبری القا کند، تحمیل کند و جریاناتی سیاسی را پیرامون خود در مقابل با نظام تولید کند. یعنی این فرایند فرساینده سیاسی که اصلاح طلبان برای مقابله با نظام آمدند و رای مردم را با مخالف خوانی جلب و جذب کردند، هم نیروهای سیاسی را فرسوده کرد و هم فرصتهای نظام را سلب کرد و هم مردم به هدف خود نرسیدند که پیشرفت، تعالی، رشد و رفاه و غیره بود. یعنی این بازیهای سیاسی که آقای هاشمی درون نظام ساماندهی کرد، تا آخر ادامه داشت. مثلا در سال 92 که آقای روحانی آمد، آقای هاشمی اعلام کرد که آقای روحانی ۳-۲ درصد بیشتر رای نداشت و من ظرف یک هفته رای او را به بالای ۵۰ درصد رساندم. این حرف خود آقای هاشمی بود. پس کسی که این میزان توانمندی دارد و شگرد بلد است و نیروسازی و جریان سازی کرده و می تواند یک نفر را طی یک هفته از ۴ درصد آرا به بالای ۵۰ درصد برساند باید پاسخگو باشد.
هاشمی از سال 74 که حزب کارگزاران را درست کرد، بنا داشت رئیس جمهور مادام العمر شود. سه بار این حرکت مورد نفی امام خامنهای قرار گرفت و سه بار ایشان گفتند نباید این اتفاق بیفتد.
این همه مشکلاتی که با این جریان سازی در مملکت ایجاد کردید باید پاسخ دهید. یک نفر با ۳-۴ درصد اعتبار اجتماعی را به بالای ۵۰ درصد برسانید و او را رئیس جمهور کنید و دوره دوم هم تقویت کنید برای اینکه پیگیر برنامههای شما باشد. ۸ سال کشور را تعطیل کند، ۸ سال یک مدیریت ظالمانهای که فقط بگوید کارمندان من، کارگزاران من، مدیران من حقوق های نجومی بگیرند. ساعت کار بزنند یا نزنند، اضافه کار میدهیم فقط کار نکنند. بنده یکی از شاهدین این جریان هستم. ۸ سال دولت آقای روحانی به من حقوق داده فقط و فقط از من خواسته هیچ کاری نکنم. من یک نمونه هستم. هزاران نفر اینطور هستند. کل دستگاهها را اینطور تعطیل کرده است. آقای روحانی و پشتوانه اصلی که الان حضور ندارند، آقای هاشمی و دیگران باید پاسخ دهند. اگر اینجا مردم زورشان نرسد قیامت در پیش است و باید پاسخ دهند.
این عدم پاسخگویی که آقای هاشمی پایه گذاری کرد و با قلدری ساختارها را فشل و ناتوان و ناکارآمد کرد و بعد از او آقای روحانی هم دنبال کرد باید یک جایی تمام شود. مردم باید بخواهند. البته ممکن است بگویید مردم بصورت عام سیاسی نیستند که این چیزها را بفهمند. مردم بهطور عام می خواهند زندگی کنند، زحمت میکشند و رای می دهند و بعد دنبال زندگی خود میروند، میخواهند کسانی که انتخاب کردند کار کنند و مردم با صداقت خود منتخبین خود را صادق فرض میکنند. اما اینها سر مردم کلاه میگذارند و مردم اینجا نمیتوانند خیلی تطبیق دهند. مگر چند درصد جامعه ما سیاسی است، به گونهای که این شگردهای سیاسی را متوجه شود؟!
بهمن: در دوره آقای روحانی چه مسئولیتی داشتید؟
رامین: البته من در دولت دهم در دانشگاه پیام نور هم هیئت علمی گروه الهیات بودم و هم مشاور رئیس دانشگاه. مدیر کل فرهنگی بودم، عضو شورای فرهنگی دانشگاه و نماینده وزیر علوم در تشکلهای دانشگاهی بودم. منتهی آقای روحانی که آمد همه این مسئولیتها و همه این ماموریتی که آنجا داشتم حتی هیئت علمی من را لغو کرد. در 8 سال دوره آقای روحانی بنده در جایگاه یک کارمند ساده، یک اتاق داشتم. گفتند اینجا بنشینید و مهمانی داشته باشید و گپ و گعدهای برای خود داشته باشید. بیرون از این اتاق هیچ کاری نکنید. شما فقط حقوق میگیرید و میروید. گاهی که من می توانستم خدماتی به دانشگاه دهم و یک خدمتی کنم و چند صد میلیارد تومان سود برای دانشگاه بیاورم قبول نمیکردند و میگفتند شما هیچ کاری نکنید و فقط در حاشیه باشید. فقط کسی شما را نبیند و شما هم کسی را نبینید. شاید این مطلب به این خاطر بود که بنده آدم خاصی بودم که این یک ماموریت برون مرزی داشتم. چون بنده دبیر کل بررسی هولوکاست بودم و قبل از این در سال ۸۱-۸۰ که الان بیستمین سالگرد آن برنامه است، نخستین همایش جهان پس از امریکا را در دانشگاه تهران برگزار کردم.
در فضای سیاسی بهم ریختگی ایجاد شد و در همان زمان دولت امریکا بنده را ممنوع الورود کرد، سال بعد از آن اتحادیه اروپا بنده را ممنوع الورود کرد و جزو اولین تحریمی ها قرار گرفتم. ممکن است ماموریت دولت آقای روحانی یا آقای ظریف این بوده باشد که فلان کس را منزوی کنید و اسم او را نشنویم کما اینکه در دوره 8 ساله آقای روحانی کسی اسم من را نشنید. رسانه ها به نوعی من را بایکوت کردند. شما اولین رسانه ای هستید که بعد از این همه مدت مصاحبهای انجام می دهید. بنابراین دولت آقای روحانی دولت بیکارگی بود. حقوق من را به حداقل رساندند و اسناد آن موجود است. غیر از سال آخر که اواخر سال 99 بود و حقوق ها یکباره دو برابر شد، در تمام 7 سال قبل متوسط درآمد بنده حدود سه میلیون و ۴۰۰-۳۰۰ هزار تومان بود.
بهمن: یعنی دولت حقوق شما را کاهش داد؟
رامین: پرونده کاری من را بررسی کنند که چرا؟ هیچ وقت سوال نکردم و هیچ وقت دنبال نکردم. من از نظر خیلیها یک جرائمی مرتکب شدم، وقتی کسی زیردوخم اسرائیل و صهیونیستها می رود باید هزینه بدهد. خود او از یک طرف و بستگان از یک طرف باید هزینه بدهند. اگر کسی ۲۰ سال پیش ادعا کرد در حالیکه مجلس ششم و دولت خاتمی وحشتزده بودند و نامه نگاری میکردند و نامه به رهبری نوشتند که جام زهر را بنوشید. یکباره آدمی به نام رامین می آید و می گوید آمریکا از درون در حال متلاشی شدن است، شما نگذارید امریکا متلاشی شود وگرنه ۲۸۰میلیون هستند و ۵۰۰ میلیون اسلحه دارند و از نظر فرهنگی، عقیدتی، ملی، قومی و غیره هیچ نسبتی با هم ندارند و اگر به جان هم بیفتند ۲۸۰-۲۷۰میلیون آدم کشته میشوند. ایرانی ها کمک کنید تا آمریکایی ها کشته نشوند. یعنی اجازه ندهید آمریکا متلاشی شود. بهت و حیرت در فضای رسانه ای داخلی و خارجی ایجاد شد و همه گفتند، رامین چه می گوید. من ادعا کردم 20 سال آینده اثری از ابرقدرتی آمریکا نیست و آمریکا در حد یک دولت درجه دوم مثل انگلیس است. الان همان شده است. آن حرفها خیلیها را، از داخل و خارج، عصبی کرد. فقط تحریم خارجی نبود بلکه تحریم داخلی هم پیش آمد. خیلی ها عصبانی شدند و گفتند این چه کسی است از این حرف ها میزند و هزینه میتراشد. چه هزینهای؟ اگرآمریکا، افغانستان و عراق را اشغال کرده و می گوید شما محور شرارت هستید و میزنند و میکشند و نابود میکنند و کسی حرفی زد و آنها را به چالش کشید هزینه تراشی کرده است؟
بنابراین دو نکته وجود دارد. اولاً ما فریب شعارها را نخوریم، من اصولگرا هستم، من جناح راستم، من اصلاح طلبم یا من جناح چپ هستم. اینها اعتباریاتی بی محتوا است. یعنی عناوینی است که در کشورما محتوا ندارد، حتی خلاف عنوان است. مثلا اصلاح طلب قرار است چه چیزی را اصلاح کند؟ نظام جمهوری اسلامی یک نظام اصلاح طلب جهانی است، برای اصلاح امور جهانی آمده است، برای اصلاح ساختار ظالمانه در جهان تاسیس شده است، شما چه چیزی را قرار است اصلاح کنید؟ شما نظام را در برابر این سلطه استبدادی جهانی اصلاح کنید، یعنی دوباره می خواهید نظام را برگردانید آن گونه که نظام سلطه جهانی میخواهد تطبیق دهید؟ یا میخواهید مثل نظام اصلاح طلب جمهوری اسلامی، ساختارهای ظالمانه جهانی را اصلاح کنید. مثلا حق وتو یک حکم ظالمانه است. اگر اصلاح طلب هستید چرا دنبال این نمی روید. چرا ۵ قدرت صاحب اختیار جهانیان باشند؟ چرا باید یک عدهای یک فناوری و یک صنعت را داشته باشند و به بقیه بگویند نباید داشته باشید. این را اصلاح کنید اگر اصلاح طلب هستید.
همان جریان سلطه جهانی تمام امتیازات ملی شما را میگیرد و شما را تحریم و تهدید می کند و ظالمانه شما را در یک محاصره قرار می دهد. اگر اصلاح طلب هستید اینها را اصلاح کنید ولی شما میخواهید عنوان اصلاح طلب را یدک بکشید و بگویید هر امتیازی ملت ایران دارد میگیریم و به گردن کشان جهانی میدهیم. این چه اصلاح طلبی است؟ مثلاً من عنوان جناح راستم و همینطور عناوین فریبنده است. اگر با صداقت، با محتوا، با برنامه باشد خیلی خوب است. دو جریان داشته باشیم که یکی اصولگرایی است که بر اساس اصول حرکت می کند و یکی اصلاحطلبی که دنبال اصلاح امور است. چه اشکالی دارد؟ خیلی خوب است. اگر این بازی دوقطبی را با تقلید از غرب و امریکا بخواهیم دنبال کنیم همین می شود که در سال 88 دوقطبی سیاسی را تبدیل به دوقطبی اجتماعی کردیم. بعد ترامپ و بایدن از ما تقلید کردند و دوقطبی سیاسی دموکرات و جمهوری خواه را تبدیل به دوقطبی اجتماعی کردند. اینها با نیروهای مسلح آمدند و مهار کردند اما جامعه را متلاشی کردند. ما دنبال یک ساختار خوب اجرایی هستیم. ساختار ما درست است. آدم هایی که در این ساختاردرست قرار میدهیم باید آموزش ببینند، باید فرصت کافی برای ساختن و آماده کردن خود داشته باشند. حوزههای علمیه و دانشگاهها باید این نیروها را پرورش و آموزش دهند. دستگاههای ذیربط مانند شورای نگهبان، کمیسیونی از مجلس یا کمیتهای از دانشگاهیان و حوزویان باید دورههایی برای افراد داوطلب ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و غیره برگزار کنند. داوطلبین امتحان دهند و بعد وارد کارزار شوند. این شدنی است. باور کنید این چیزی که بیان می کنم رویایی نیست و شدنی است، منتهی کافی است از الان که انتخابات دیگری در پیش داریم که برای مجلس بعدی است، به فکر باشیم. بعد از این مصاحبه ۴ نفر از مسئولین از من بپرسند حرفی که شما تیتروار گفتید، طرح و برنامه جامع آن را برای اجرا به ما بدهید. من طرح دارم. ما دوره قبل هم دادیم و آقایان تنبلی کردند و گفتند چه کسی میآید، وقت نیست، حوصله نیست و در نهایت رد کردند. الان علنی می گویم آقایان پای کار بیایند و کمک کنیم. این میزان افراد با تجربه داریم، ساختار انتخاباتی ایجاد کنیم که انسانهای اصلح بیایند.
اصلح منظور خوش اخلاقی و خوش برخوردی نیست یا مدرک تحصیلی بدون محتوا دارد. اصلح فردی است که برای ماموریتی که میخواهد برعهده بگیرد صلاحیت دارد و اصلح است. صلاحیت را دستگاههای ذیربط تشخیص دهند و اصلحیت او را مردم تشخیص میدهند. بعد بهترین آدمها و آماده ترین آدمها وارد عرصه میشوند و در جایگاههای نظام قرار میگیرند و همه میتوانند مفید باشند و در آن زمان نظام اوج می گیرد. مردم شکوفا می شوند، کارگزارانی که آماده هستند، مسئولیت می پذیرند و واقعا لذت می برند و احساس عبادت در آن مسئولیت می کنند، نه اینکه احساس تنگی نفس داشته باشندو نه اینکه عصبی و خسته و سرگردان شوند.
بهمن: آیا جریان احمدی نژادی را میتوان جزو ساختار سیاسی و ساختار قدرت کشور به حساب آورد؟ این جریان را میتوان بهعنوان آلترناتیوی در برابر جریانهای اصولگرایی و اصلاح طلبی به حساب آورد؟
رامین: این عنوان درستی نیست. جریان احمدی نژاد به چه معناست؟ آقای احمدی نژاد تا سال ۸۰ تنها مسئولیتی که داشت استاندار یک استان جدیدالتاسیس بود و در محدوده استان اردبیل او را می شناختند، اما یک چهرهی ملی نبود. خیلیها شخصیت ملی و شناخته شده بودند و در عرصه ملی مردم آنها را میشناختند و در رسانه ها شناخته شده بودند، این افراد به احمدی نژاد کمک کردند و او رئیس جمهور شد. گفتمان آقای احمدی نژاد چه بود؟ گفتمان عدالت خواهی بود. گفتمان عدالت خواهی برای آقای احمدی نژاد بود یا اینکه در دوره آقای هاشمی رفسنجانی و در دوره آقای خاتمی ۱۶ سال امام خامنهای گفتمان عدالت خواهی و رشد و پیشرفت کشور را مطرح کردند؟ آقای احمدی نژاد محصول گفتمان عدالت خواهی امام خامنه ای در طول ۱۶سال گذشته است. چرا قضایا را جابجا میکنیم؟ آقای احمدی نژاد نیرو تربیت نکرده است، نیروهای تربیت شده ذیل پرچم ولایت را آقای احمدی نژاد فراخواند و همه کمک کردند و همه آمدند و با همدیگر این جریان را پیش بردند. این مطلب درست است.
وقتی آقای احمدی نژاد آمدند ۴ سال اول فوق العاده خوب کار کردند، تلاش کردند، زحمت کشیدند. از همه ابتکاراتی که دیگران به او میدادند، با هوشمندی و ذکاوت خوب استفاده کرد. اینطور نیست که ایدههایی که آقای احمدی نژاد چه در شهرداری و چه ریاست جمهوری پیاده کرد برای خود او باشد. او فقط این هوشمندی و ذکاوت را داشت که از جریان انقلابی و اصولگرایی و از جریان پیروان ولایت کمک گرفت و همه صادقانه کمک کردند و او انصافاً و وجداناً عالی کار کرد. ۴ سال اول دولت احمدی نژاد خیلی خوب بود. در ۴ سال دوم، دو سال اول تحت تاثیر تلاطمی که فتنه ۸۸ داشت لنگ لنگان پیش رفت. در دو سال آخر دولت دهم، آقای احمدی نژاد عملاً عملکردی شبیه دولت روحانی داشت. شبیه دو سال آخر آقای هاشمی شد، بدتر از دوران خاتمی شد. آن همه نیروی انقلابی ولایتمداری که با آقای احمدی نژاد کار کردند، چه در دولت نهم و چه در دولت دهم، احمدی نژادی هستند؟ این توهمی است که آقای احمدی نژاد دارد. بنده جزو کسانی هستم که از روز اول از آقای احمدی نژاد حمایت کردم، من احمدی نژادی هستم؟ اگر احمدی نژاد این را تصدیق کند باید جایزه به او داد. بنده یک آدم مستقلی بودم و امثال بنده صدها نفر دیگر بودند. بهتر از بنده صدها نفر دیگر بودند.
بهمن: شما تا سال 92 از آقای احمدی نژاد حمایت کردید؟
من سال ۸۹-۸۸ معاون مطبوعاتی بودم و به نوعی تحت امر او بودم. منتهی بر اساس قانون عمل میکردم. در نهایت احمدینژاد حس کرد ما نمی توانیم تابع او باشیم و من را برکنار کرد.
رامین: در سوابق شما عنوان مشاوری در دولت دهم دیده میشود.
خیر. من بعد از معاونت مطبوعاتی، مشاور وزیر ارشاد بودم. منتهی نسبت به ریاست جمهوری هیچ وقت مسئولیت مستقلی نداشتم. مثلا موضوع هلوکاست و بررسی آن، نه نفی و اثبات آن، یک ایده ای بود که هر که خواست بدی بگوید به ما اهانت کرد، در حالیکه ایده بسیار پخته وبسیار تاثیرگذار در عرصه بین الملل بود. ولی وقتی خوب پیش نرفت به ضد خود تبدیل شد. یک کسانی از خارج و یک کسانی از داخل این ایده خوب را که اولین چالش جهانی بود که علیه صهیونیست ها ایجاد کردیم، همیشه ما را روی صندلی اتهام می نشاندند و برای ما پرونده سازی میکردند و ما برای اولین بار پروندهای از آنها را باز کردیم. این ایده از طرف آقای احمدی نژاد ابتدا بد مطرح شد و بعد اصلاح شد و در نهایت رها شد و خلاف آن انجام شد، بنابراین به ضد خود تبدیل شد. فشار از خارج و داخل آمد و این ایده نشد. ایدههای خوبی که در دولت آقای احمدی نژاد محقق شدند یا صرفاً طرح بحث شدند، ایدههای ارزشمندی ، کارساز و مفیدی بودند. در کل نباید کسانی که با دولت نهم و دهم کار کردند را احمدی نژادی تلقی کنیم.
بهمن: یعنی الان آقای احمدی نژاد جریانی ندارد؟
رامین: خیر. هیچ وقت جریان نداشته است. آقای احمدی نژاد یک وجه اجتماعی دارد، نه یک جریان سیاسی! جریان سیاسی پشتوانه ایدئولوژیک می خواهد، نیروهای انسانی دست پروده آن آدم را میخواهد.
بهمن: احمدی نژاد جلساتی تحت عنوان گفتمان مدیریت ایرانی دارد.
رامین: در آن جلسات چه کسانی هستند؟ چند نفر هستند؟ خیلی ها میخواهند به آنجا بروند که ببینند احمدی نژاد چه میگوید.
بهمن: آقای جوانفکر آنجا هستند.
رامین: چند نفر هستند؟ همه این دوستان اطراف ایشان را جمع کنید به ۱۰ نفر می رسند؟ ۵ نفر هستند؟ اگر بیشتر از ۵ نفر شمردید من به شما جایزه میدهم. بنابراین کسی که به عنوان انقلابی آمده، به عنوان اصولگرا آمده، به عنوان کسی که سپر بلای ولایت باشد آمده، حالا خلاف انجام می دهد اگر کسانی روز اول از ایشان حمایت کردند چه دلیلی دارد امروز هم حمایت کنند؟ اگر ایشان دچار توهم شد و فکر کرد هر کسی از ایشان حمایت کرد تا آخر پای ایشان میایستد، درست نیست.
بهمن: احمدی نژاد آلترناتیوی در مقابل دو جریان سنتی هستند؟
رامین: خیر. احمدی نژاد چون ساختار را بهم ریخته و ساختارشکنی کرده اصلاً موضوعیت ندارد. چون کسی باید بیاید درون ساختار کار کند که بگوید من این ساختار را قبول دارم. او وقتی عملاً و علناً خلاف این ساختار، در دو سال آخر خود عمل کرده است و بعد از اینکه دوره او تمام شده هر موضع گیری که کرده است خلاف مبانی ساختار بوده، چگونه این ساختار او را بپذیرد؟
بهمن: به عبارتی ایشان کامل حذف شدند؟
رامین: مطلقاً. این صحبت الان من نیست. من سال 90 بود به ایشان گفتم که از ساختار خارج میشوید و این چنین شد.
احمدی نژاد چون ساختار را بهم ریخته و ساختارشکنی کرده اصلاً موضوعیت ندارد. چون کسی باید بیاید درون ساختار کار کند که بگوید من این ساختار را قبول دارم. او وقتی عملاً و علناً خلاف این ساختار، در دو سال آخر خود عمل کرده است و بعد از اینکه دوره او تمام شده هر موضع گیری که کرده است خلاف مبانی ساختار بوده، چگونه این ساختار او را بپذیرد؟
بهمن: نظر شما درباره جریان عدالت خواهی چیست؟ این جریان در انتخابات اخیر مجلس نیز لیست دادند و در پی ورود به ساختار قدرت هستند. تعدادی از افراد این جریان هم بعد از روی کار آمدن آقای رئیسی، وارد دولت شدند. چه آیندهای را برای این جریان در سپهر سیاسی کشور متصور هستید؟
رامین: من البته همه این برادران را از نزدیک نمی شناسم ولی برخی را میشناسم و بچه های خیلی خوبی هستند. انسانهای دلسوز و واقعا عدالت گرا، آدم های زاهدمسلک و ساده زیست،انقلابی، باروحیه انقلابی و حماسی هستند. اما از نظر بنده عدالت مبنای ولایت است، یعنی ولایت هم مبنای عدالت و هم محور عدالت خواهی است، و این دوستان نباید از محور ولایت فاصله بگیرند و خود را عدالت خواه تلقی کنند. اگر عدالت از ولایت فاصله گرفت خوارج میشود. برای خودشان خطرناک است، آسیب می بینند. یعنی همان شعار عدالت خواهی آنها بی مبنا میشود، بی بستر میشود.
مردم را تشویق و تحریک کنیم و هیجانی کنیم و بگوئیم ما عدالتخواه هستیم و می خواهیم عدالت را اجرا کنیم. چگونه می خواهید اجرا کنید؟ محور چیست؟ ساختار چیست؟ در کجای ساختار حکومت قرار دارید؟ ساختار حکومت عملکرد ناعادلانه دارد؟ شما چه آمادگی دارید که جای آن آدم را بگیرید و عدالت را اجرا کنید؟ اینها سوالات ابتدائی است که باید دوستان روی این فکر کنند. اولاً ولایت را محور عدالت بدانند، اگر میخواهند آسیب نبینند و نباید مخاطبین خود را در هیجان قرار دهند و از عرصه پرت شوند، حیف است. این دوستان جوانان خوبی هستند. ثانیاً اگر از ولایت فاصله گرفتند جذب جریان ضدولایت میشوند، چه بخواهند و چه نخواهند. این برای آنها خیلی خطرناک است. چون کسانی که میشناسم واقعا ولایت مدار و واقعا عاشق ولایت هستند.
بهمن: میتوانید مثال بزنید؟
رامین: بهتر است اسم نبریم.
بهمن: به نظر شما عملکرد نظام اسلامی در 43 سال گذشته چگونه بوده است؟ پیشنهاد شما برای پیشبرد اهداف انقلاب چیست؟
رامین: اگر شما با یک نگاه درون گرایانه میخواهید این بحث را بررسی کنید، یک سطح از بحث نیاز است و اگر می خواهید با نگاه جهان شمول اسلامی بحث کنید سطح بالاتری را میطلبد. در عرصه ساختار نظام بین الملل، این انقلاب اسلامی از همان ابتدا با ۴ مکتب فکری یا ایسم مواجه بود. نظامی که شکل گرفت از سال ۴۸ بر مبنای ولایت فقیه یا حکومت اسلامی توسط امام خمینی در نجف اشرف تبیین شد. از سال ۵۷ حاکمیت با این مکاتب فکری مواجه بود. یکی از آن ایسمها سکولاریسم بود. سکولاریسمی که کلیسا سردمدار آن بود و پذیرفته بود که دین از سیاست جداست. بنابراین دین نباید وارد عرصه سیاسی شود و ناتوان از این کار است. امام خمینی(ره) حکومت دینی و اسلامی را مطرح کرد. مبانی سکولاریسم با تشکیل حکومت اسلامی متلاشی شد.
در حقیقت سکولاریسم را برای همیشه به عقب راند. مکاتب متریالیسم، آتئیسم وکمونیسم هم در آن زمان مطرح بودند. البته این مکاتب در همهی ابعاد با هم منطبق نیستند. آنها می گفتند دین افیون ملت هاست و امام خمینی(ره) با دین ملتی را به قیام برانگیخت. مبانی کمونیسم و متریالیسم متلاشی شد. ده سال طول کشید تا آن حکومت متلاشی شود، آلبانی و کوبا و چین به نوعی کمونیست بودند و به نوعی تغییر ماهیت دادند و چیزی از کمونیست باقی نمانده است. پس سکولاریسم با انقلاب اسلامی از بین رفت. یک مکتب فکری دیگری که هنوز تقلا میکند، مکتب یا ایدئولوژی لیبرال-کاپیتالیسم است. این مکتب هم دارد به نهایت خود میرسد و جامعه بشری را به بن بست کشانده است. جنگ افروزی میکند اما با حیله گری و دغل بازی جوامع را سرگرم میکند. ولی هنوز نفس میکشد و نمیخواهم بگویم تمام شده است، ولیکن آرام آرام حاشیه نشین میشود و این لیبرال-کاپیتالیسم که آمریکا سردمدار آن است، رو به سقوط است. مکتب چهارمی که در آن زمان حاکمیت داشت ماهیت آن به نوعی مدعی راسیسم یا نژادپرستی بود. دو رژیم خود را با مبانی نژادپرستی و برتری نژادی و قومی تثبیت کرده بودند که یکی آفریقای جنوبی بود و دیگری رژیم غاصب فلسطین یعنی رژیم پلید اسرائیل بود. رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی متلاشی شد. اسرائیل مانده است. همانطور که بعد از جنگ دوم تمام مستعمرات انگلیس به آمریکا واگذار شد الان آمریکا در وضعیت سال ۱۹۴۵ انگلیس است و تمام مستعمرات خود را آرام آرام به اسرائیل واگذار میکند. نفوذ اسرائیلیها که یک زمانی از قرن هفدهم ، نفوذ آنها در اروپای مرکزی، آلمان و فرانسه و انگلیس بیشتر شد و با شرکت های چند ملیتی مثل کمپانی هند شرقی سلطه گری و غارت گری کردند و در ادامه در قرن هجدهم به قاره جدید رفتند و با پیوریتنها همپیمان شدند و ایالات متحده آمریکا را تاسیس کردند. یعنی صهیونیست ها آمریکا را مال خود می دانند. ولی بهعنوان آمریکا این سلطه گری و جهان گری و غارت ملتها را دنبال می کرد، نه با پرچم خود! برای اولین بار بعد از سه هزار سال تلاشی که کردند میخواهند به طور مستقل به نام یهودیت و رژیم اسرائیل بر جهان مسلط شوند. دقیقا خطرگاه آنها همین است.
همانطور که در تورات اشاراتی است که اگر شما دور هم جمع شدید و اگر حکومت تشکیل دادند و اگر وارد بیت المقدس شدید نابود میشوید. حالا اسرائیل این مستعمرات آمریکا را مال خود میکند و میخواهد پرچم سلطه گری یهودیان را بر جهان، به نام قوم نژادپرست یهود که خودشان را فرزندان خدا میدانند و بقیه جامعه بشری را طفیلی خود و جزو بردگان خود تلقی می کنند، بالا ببرد. اینجاست که طبق سنتهای الهی و سنتهای تاریخی، اسرائیل نابودخواهد شد.
این به طور طبیعی رخ میدهد. پیشنهادی که سال ۸۷ مطرح کردم تحت عنوان «هشدار بزرگ» به قوم یهود است. آنجا گفتم یهودیان مومن، یهودیانی که میدانند چه خطری آنها را تهدید میکند، چه خطری قوم یهود را در عرصه جهانی تهدید میکند، خودشان کمک کنند و اسرائیل را جمع کنند که درگیری ایجاد نشود که قوم یهود مصونیت پیدا کند و در پناه ملت های دیگر زندگی خود را ادامه دهد. آیا انقلاب اسلامی در فروپاشی متریالیسم، کمونیسم، آتئیسم و غیره موفق بوده یا خیر؟ آیا انقلاب اسلامی شما مبانی سکولاریسم را عملا باطل کرده یا خیر؟ آيا لیبرال-کاپیتالیسمی را به آنجا رسانده است که ابرقدرتی که سردمدار آن است از یک کشوری که ۲۰ سال آن را اشغال کرده بود فرار کند؟ این ثمره انقلاب اسلامی شماست. آیا از این دو رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و اسرائیل یکی رفته است یا خیر؟ یکی از آنها مانده است که این گام آخر است. در گام دوم با یک ساختارجدید نظام بین الملل مواجه هستید که چه بسا قدرت جهانی از غرب به شرق منتقل میشود. ایران شما جزو محورهای اصلی این قطب قدرت جهانی است. این در عرصه جهانی است. وقتی با یک انقلاب اسلامی این همه فرصت برای خود بهوجود میآورید، شما تاریخ ملت ایران را نگاه کنید، اولا چه زمانی ایران برای ایرانیها بوده است؟ همیشه یک حکومتی و یک خاندانی و یک مجموعهای حکومت کردند و کاری به ملت نداشتند و ملت همواره تابع بودند، این جمهوری اسلامی است که برای اولین بار در تاریخ، ملت ایران را برای هر امری به انتخاب فرامیخواند. مجلس خبرگان رهبری، مجلس شورای اسلامی، مجلس شورای اسلامی شهر و روستا، رفراندوم قانون اساسی، همه اینها انتخاب مردم است. کشور برای مردم است و در اختیار مردم است. همین مردم همین جمهوری اسلامی به یک قدرتی تبدیل شدند که برای اولین بار در طول تاریخ از تنگه هرمز، از باب المندب تا کانال سوئز، تا دریای مدیترانه، جمهوری اسلامی حضور دارد. نیروهایی که میگویند نیروهای نیابتی هستند، پیروان نظام جمهوری اسلامیاند. نظام جمهوری اسلامی نظام امت-امامت است.
صرف اینکه امام خامنهای الان رهبر جمهوری اسلامی ایران است، همه شئون ولایت فقیه را نشان نمیدهد. ایشان مرجع شیعیان است، ایشان امام امت اسلامی است، ایشان به نیابت از امام مهدی (عج) حامی مستضعفین جهان هستند، ایشان فضای عمومی جهانیان را برای ظهور محیا میکنند که در حد توان ایشان است. ظرفیتهای جدید و آدمهای جدید در اختیار ایشان قرار دهید، ایشان سریع تر میتواند شما را به مقصد برساند. ولایت فقیه در طول این ۴۳ سال کشور شما را امنیت میدهد، استقلال آن را حفظ میکند و حداقل ۸۰۰ میلیون تا یک میلیارد رای ملت ایران را میگیرد. تاکنون حساب کردید ملت ایران در طول ۴۳ سال چند میلیون رای دادند؟ در محاسبه اجمالی و ذهنی که داشتم، مردم حداقل ۸۰۰ میلیون رای نظام خود دادند. پشتوانهای به این عظمت توفیق است. در کجای تاریخ سراغ دارید حاکمیتی در جهان اسلام و چه در ایران بیاید و کشور را حفظ کند و همه تهاجمها و توطئهها و فتنهها را خنثی کند. کشور مستقل و امن است، در فضایی که پیرامون آن همواره جنگ و خونریزی و اشغال گری و درگیری نظامی است. این فرصت است و کافی است انتخابات درست شود.
بهمن: همان چیزی که بیان کردید.
رامین: بله. کافی است با یک همت حداقلی که بیان کردم ساختار اجرای انتخابات اصلاح شود. افرادی که میخواهند داوطلب شوند، از ۶ ماه قبل و یک سال قبل آماده شوند، نیروها را آماده کنند و اطلاعات خود را جمع آوری کنند و طرحهای پیشنهادی و اصلاحی خود را آماده کنند و وارد ساختار شوند. ساختار بهترین ساختار و مردم نجیب ترین مردم هستند. اینها با هم هماهنگ میشوند و رهبری هم شایسته ترین رهبری است. ما میتوانیم نه تنها مشکلات خود که مشکلات بسیاری از ملتهای همجوار و همسایه خود را برطرف کنیم.
|انتهای پیام